صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است از کلیم غزل 71

صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است

1 صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است ناله ها را ز دلت تیر بسنگ آمده است

2 مژه ات آفت جان، ترک نگاهی خونریز بسته آن غمزه دو شمشیر و بجنگ آمده است

3 بدگمانی دلم ز آن صف مژگان داند گر با سلام شکستی ز فرنگ آمده است

4 چه قمارست که در کوی بتان می بازند هر که باز آمده در باخته رنگ آمده است

5 عیب آن زلف رسائیست، که در دامن تو هر که دستی زده آن طره بچنگ آمده است

6 اره تا نخل تمنای مرا قطع کند همه تن پا شده وز پشت نهنگ آمده است

7 در دل بر رخ هر کس نگشائیم کلیم ای بسا عکس که در آینه زنگ آمده است

عکس نوشته
کامنت
comment