بر گذشت از من و بنمود از اوحدی مراغه‌ای غزل 860

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی

1 بر گذشت از من و بنمود چو ماه از سر کوی دلبر کافرم از چادر کافوری روی

2 کرده هر هفت سر هفته و گرمابه زده عرق و آب چکانش چو گلاب از سر و موی

3 کند شد قوت رفتارم از آن تیزی خوی تیز شد لهجهٔ گفتارم از آن تندی خوی

4 گفتم: از چیست چنین تازه رخت گفت: از می گفتم: از کیست چنین طیره سرت گفت: از شوی

5 خواهشی کردم و القصه عنان در پیچید به وثاق آمد و پر مشک شد از وی مشکوی

6 خانه روشن شد از آن ماه سجنجل سینه حجره گلشن شد از آن ترک عقیقل گیسوی

7 در فرو بستم و بنشست و می‌آوردم و نقل و آنچه در مجلس ازو رنگ پدید آید و بوی

8 باده گردان شد و او سر خوش و من خرم و نه در میان من و او هیچ کسی جز من و اوی

9 دست او ساقی و لب مطرب و رخ معشوقه اوحدی واله و آشفته و زار از همه سوی

10 گاه در گردنم افتاد چو چوگان زلفش گاه در پای وی افتاده من خسته چو گوی

11 باده خورد و به زبان مست شد آن تند نهاد مست بود و به درم رام شد آن عربده جوی

12 باز کردم ز هم آن زلف دو تا، تار به تار بر گشودم ز هم آن بند قبا، توی به توی

13 خانه خالی بود او عاشق و من مست،دگر نتوان گفت برو، هر چه تو دانی میگوی

عکس نوشته
کامنت
comment