1 پروین و ستارگان گردون پیمای اندر شب هجر تو نجنبند ز جای
2 گویی توکه دست هجرت ای بزم آرای دارد به فسونی هر یکی را بر پای
1 هر نور و هر نظام که ملک جهان گرفت از سنجر ملک شه آلب ارسلان گرفت
2 صباحبقران مشرق و مغرب معزّ دین شاهی که او به تیغ و به دولت جهانگرفت
1 این چه شادی است که زو در همه عالم خبرست وین چه شکرست که زو در همه عالم اثرست
2 این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم وین چه ابرست که او را ز سعادت مَطَرست
1 ای دلبری که زلف تو دام است و چنبرست دامیّ و چنبری که همه مشک و عنبرست
2 رخسار توگُل است و بناگوش تو سمن گل در میان دام و سمن زیر چنبرست