فراقت ز خون‌ریز من در از خاقانی شروانی غزل 136

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

فراقت ز خون‌ریز من در نماند

1 فراقت ز خون‌ریز من در نماند سر کویت از لاف زن در نماند

2 من ار باشم ار نه سگ آستانت ز هندوی گژمژ سخن درنماند

3 تو گر خواهی و گرنه میدان عشقت ز رندان لشکر شکن درنماند

4 در آویزش زلفت آویخت جانم که صید از نگون‌سر شدن درنماند

5 دل از هشت باغ رخت درنیاید هم از چار دیوار تن درنماند

6 رخت را به پیوند چشمم چه حاجت که شمع بهشت از لگن درنماند

7 ز خون چو من خاکیی دست درکش که هجران خود از کار من درنماند

8 چو در بیشهٔ روزگار افتد آتش چو من مرغی از بابزندر نماند

9 غم دل مخور کو غم تو ندارد دل از روزی خویشتن درنماند

10 به خون ریز خاقانی اندیشه کم کن که ایام ازین انجمن درنماند

عکس نوشته
کامنت
comment