- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم جدا گردید یار از من جدا از یار چون باشم
2 به چشم ار نیستم گنج عقیق و لولو و گوهر عقیقافشان و گوهربیز و لولوبار چون باشم
3 کسی کوبست خواب من در آب افگند پنداری چو خوابم شد تبه در آب جز بیدار چون باشم
4 بت من هست دلداری و زود آزار و من دایم دل آزرده ز عشق یار زود آزار چون باشم
5 دهانش نیم دینارست و دینارست روی من چو از دینار بیبهرم به رخ دینار چون باشم
6 ز بیخوابی همی خوانم به عمدا این غزل هردم «همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم»