1 بهشت آیین سرایی را بپرداخت زهر گونه درو تمثالها ساخت
2 ز عود و چندن او را آستانه درش سیمین و زرین پالکانه
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
1 بر رخش زلف عاشق است چو من لاجرم همچو منش نیست قرار
2 من و زلفین او نگونساریم او چرا بر گل است و من بر خار؟
1 مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند
2 زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشکها برآوردند
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار