1 بی درد طریق حیدری نتوان یافت بی کفر ره قلندری نتوان یافت
2 بی رنج فنا گنج بقا نتوان دید در حضرت ما به سر ، سری نتوان یافت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خوش چشمهٔ آبی است روان در نظر ما سیراب شده خاک در از رهگذر ما
2 ما آب حیاتیم روانیم به هر سو سرسبزی باغ خضر است در نظر ما
1 گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا خود کجا آزار مردم ای برادر من کجا
2 نزد ما زاری به از آزار ، بی زاری مباش تا نگیرد بر سر بازار آزاری تو را
1 همه عالم تو را و او ما را طلب او کن و بجو ما را
2 سر زلفش به دست ما افتاد می نمایند مو به مو ما را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به