1 ای درد چو بیدرد ز حالم غافل بر گردن او بستهٔ مهری از دل
2 بر سر دهمت خاک ز انصاف دمی در گردن حق که دید دست باطل
1 سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
2 کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
1 مهر تو بر دیگران نتوان نهاد گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد
2 مایهٔ من کیمیای عشق توست مایه در وجه زیان نتوان نهاد
1 عشق تو به گرد هر که برگردد از زلف تو بیقرارتر گردد
2 تاج آن دارد که پیش تخت تو چون دائره جمله تن کمر گردد