دردی است درد عشق که درمان از خاقانی شروانی غزل 53

خاقانی شروانی

آثار خاقانی شروانی

خاقانی شروانی

دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست

1 دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست

2 شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او حلقهٔ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست

3 گفتا به روزگار بیابی وصال ما منت پذیرم ارچه مرا دل‌پذیر نیست

4 دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست

5 بار عتاب او نتوانم کشید از آنک دل را سزای هودج او بارگیر نیست

6 بی‌کار ماند شست غم او که بر دلم از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست

7 خود پرده‌ام دراندم و خود گویدم که هان خاقانیا خموش که جای نفیر نیست

8 اندر جهان چنان که جهان است در جهان او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست

9 او را نظیر هست به خوبی در این جهان خاقان اکبر است که او را نظیر نیست

عکس نوشته
کامنت
comment