- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پی خدنگ جگر گون به خون مردم کرد بهانه ساخت که شنجرف بوده پی گم کرد
2 تبسمی ز لب دلفریب او دیدم که هر چه با دل من کرد آن تبسم کرد
3 چنان شدم ز غم و غصهٔ جدایی دوست که دید دشمن اگر حال من ، ترحم کرد
4 ز سنگ تفرقه ایمن نشست صاف دلی که رفت و تکیه به دیوار دیر چون خم کرد
5 نگفت یار که داد از که میزند وحشی اگر چه بر در او عمرها تظلم کرد