-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز نور رخت افتاده به شک پروانه شمع رخسار ترا شمع فلک پروانه
2 قدسیان باز گرفتند ز رویت شمعی جور فرّاش شد آن را و ملک پروانه
3 شمع رخسار تو یک نوبت اگر شعله زدی بگرفتی ز سما تا به سمک پروانه
4 کار دل راست کن ای دوست به یک پروانه کار شمعی نشود راست به یک پروانه
5 شمع بنهاده و پروانه شده مایل تو گویی افتاد ز روی تو به شک پروانه
6 پیش آن چهره نباشد عجب ای شمع اگر کند از صفحه دل مهر تو حک پروانه
7 شمع آتش شد و آتش محک عاشق از آنک می زند قلب دل خود به محک پروانه
8 شمع دولت بفروزد دگر اقبال جلال گر دهد لعل تو او را به نمک پروانه