ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت از بیدل دهلوی غزل 296

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت جام‌ها

1 ای ز چشم میْ‌پرستت مست حیرت جام‌ها حلقهٔ زلف گره‌گیرت به گوش دام‌ها

2 در تبسم کم نشد زهر عتاب از نرگست کی به شور پسته ریزد تلخی از بادام‌ها

3 دامنت نایاب و من بی‌تاب عرض اضطراب خواهد از خاکم غبار انگیخت این ابرام‌ها

4 آتشم از بیم افسردن همان در سنگ ماند رهزن آغاز من شد کلفت انجام‌ها

5 تا شود روشن سواد کلبهٔ تاریک من می‌گذارد چشم روزن عینک از گلجام‌ها

6 صید محرومی چو من در مرغزار دهر نیست می‌رمد از وحشتم چون موج دریا دام‌ها

7 بس که بنیادم زآشوب جنون جزو هواست می‌توان از آستانم ریخت رنگ بام‌ها

8 از بلای عافیت هم آنقدر ایمن مباش آب گوهر طعمهٔ خاک است از آرام‌ها

9 پیچ‌وتاب شعلهٔ دل نامهٔ پیچیده‌ا‌ی‌است می‌فرستم هر نفس سوی عدم پیغام‌ها

10 این شبستان جز غبار دیدهٔ بیدار نیست جمع شد دود چراغ و ریخت رنگ شام‌ها

11 بی‌جمالش بس که بیدل بزم ما را نور‌ نیست ناخنه از موج می آورده چشم جام‌ها

عکس نوشته
کامنت
comment