1 برون آی و خورشید رخ بر افروز شب فرقت ماست مشتاق روز
2 ز هجر تو تا چند سوزد دلم جمالی بر افروز و هجران بسوز
3 فراق تو تاکی گهی وصل هم همه شب مده گاه شب گاه روز
4 دلا وصل و هجران شب و روزیست گهی این گهی آن بساز و بسوز
5 گهی مست شو گاه مخمور باش گهی پرده در باش که پرده روز
6 چو زاهد ز مستیت پرسد بگو مرا جایز آمد ترا لایجوز
7 بجو وصل دایم تو ای فیض ازو نهٔ قابل این سعادت هنوز
دیدگاهها **