1 برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد
2 هر آنکه توشهٔ روزی و گوشهای دارد به راستی ملک ملک بحر و بر باشد
3 زیادت از سرت ار یک کله بدست آری به خاکپای قناعت که درد سر باشد
1 خلقان تو ای جلال گوناگونند گاهی چو الف راست گهی چون نونند
2 در حضرت اجلال چنان مجنونند کز خاطر و فهم آدمی بیرونند
1 تا مدرسه و مناره ویران نشود این کار قلندری به سامان نشود
2 تا ایمان کفر و کفر ایمان نشود یک بنده حقیقة مسلمان نشود
1 خداوندا بگردانی بلا را ز آفتها نگه داری تو ما را
1 میگفتم یار و میندانستم کیست میگفتم عشق و میندانستم چیست
2 گر یار اینست چون توان بی او بود ور عشق اینست چون توان بی او زیست
1 در کعبه اگر دل سوی غیرست ترا طاعت همه فسق و کعبه دیرست ترا
2 ور دل به خدا و ساکن میکدهای می نوش که عاقبت بخیرست ترا
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما