-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوران ز عاریتها دندان ز ما گرفته نوبت رسد بنانم چون آسیا گرفته
2 داریم در فراقت اشک بهانه جوئی بدخوی تر ز طفل از شیر وا گرفته
3 صد برق ناامیدی کرده کمین ز هر سو نخل امیدواری هر جا که پا گرفته
4 بر سفره زمانه کش غیر استخوان نیست هر کس دمی نشسته طبع هما گرفته
5 صد دستگیرش ار هست نقش قدم نخیزد تعلیم خاکساری گوئی زما گرفته
6 تمییز صاف از درد دوران نمی تواند هر آستان نشینی در صدر جا گرفته
7 با آنکه هر دو زلفش در کشتنم یکی شد هر تاری از ندامت ماتم جدا گرفته
8 ریزند خرقه پوشان خون در لباس تقوی شمشیر این دلیران جا در عصا گرفته
9 آوارگان ندارند پیر طریق جز ما هر کس کلیم شد پیر همت ز ما گرفته