سبزه ما کی ز برق خرمنی از اسیر شهرستانی غزل 368

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

سبزه ما کی ز برق خرمنی اندیشه داشت

1 سبزه ما کی ز برق خرمنی اندیشه داشت گر دمید از آب حیوان آتشی در ریشه داشت

2 در شکست توبه کار عشرت ما شد درست آسمان ما را گرفتار طلسم شیشه داشت

3 کوهکن در زیر بار ننگ مزدوری نبود خونبهای صد چو خسرو از شرار تیشه داشت

4 دوش زاهد را چو ساغر اختیار از دست رفت زان ید بیضا که می در آستین شیشه داشت

5 از نگاه گرم فهمیدم که با من چشم او باده بد مستیی در ساغر اندیشه داشت

6 چون کنم با طعنه دشمن که کوه سخت جان صد جراحت بر دل از تیغ زبان تیشه داشت

7 بهره ور می شد ز گوهرهای نظم خود اسیر گر طریق این سخنور زان شاعر پیشه داشت

عکس نوشته
کامنت
comment