- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سکه رخسار ما جز زر مبادا بیشما در تک دریای دل گوهر مبادا بیشما
2 شاخههای باغ شادی کان قوی تازهست و تر خشک بادا بیشما و تر مبادا بیشما
3 این همای دل که خو کردست در سایه شما جز میان شعله آذر مبادا بیشما
4 دیدمش بیمار جان را گفتمش چونی خوشی هین بگو چون نیست میوه برمبادا بیشما
5 روز من تابید جان و در خیالش بنگرید گفت رنج صعب من خوشتر مبادا بیشما
6 چون شما و جمله خلقان نقشهای آزرند نقشهای آزر و آزر مبادا بیشما
7 جرعه جرعه مر جگر را جام آتش میدهیم کاین جگر را شربت کوثر مبادا بیشما
8 صد هزاران جان فدا شد از پی باده الست عقل گوید کان میام در سر مبادا بیشما
9 هر دو ده یعنی دو کون از بوی تو رونق گرفت در دو ده این چاکرت مهتر مبادا بیشما
10 چشم را صد پر ز نور از بهر دیدار توست ای که هر دو چشم را یک پر مبادا بیشما
11 بی شما هر موی ما گر سنجر و خسرو شوند خسرو شاهنشه و سنجر مبادا بیشما
12 تا فراق شمس تبریزی همی خنجر کشد دستهای گل به جز خنجر مبادا بیشما