سکه رخسار از جلال الدین محمد مولوی غزل 138

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

سکه رخسار ما جز زر مبادا بی‌شما

1 سکه رخسار ما جز زر مبادا بی‌شما در تک دریای دل گوهر مبادا بی‌شما

2 شاخه‌های باغ شادی کان قوی تازه‌ست و تر خشک بادا بی‌شما و تر مبادا بی‌شما

3 این همای دل که خو کردست در سایه شما جز میان شعله آذر مبادا بی‌شما

4 دیدمش بیمار جان را گفتمش چونی خوشی هین بگو چون نیست میوه برمبادا بی‌شما

5 روز من تابید جان و در خیالش بنگرید گفت رنج صعب من خوشتر مبادا بی‌شما

6 چون شما و جمله خلقان نقش‌های آزرند نقش‌های آزر و آزر مبادا بی‌شما

7 جرعه جرعه مر جگر را جام آتش می‌دهیم کاین جگر را شربت کوثر مبادا بی‌شما

8 صد هزاران جان فدا شد از پی باده الست عقل گوید کان می‌ام در سر مبادا بی‌شما

9 هر دو ده یعنی دو کون از بوی تو رونق گرفت در دو ده این چاکرت مهتر مبادا بی‌شما

10 چشم را صد پر ز نور از بهر دیدار توست ای که هر دو چشم را یک پر مبادا بی‌شما

11 بی شما هر موی ما گر سنجر و خسرو شوند خسرو شاهنشه و سنجر مبادا بی‌شما

12 تا فراق شمس تبریزی همی خنجر کشد دست‌های گل به جز خنجر مبادا بی‌شما

عکس نوشته
کامنت
comment