بکامی خواهش ما مبتلا نیست از کلیم غزل 120

بکامی خواهش ما مبتلا نیست

1 بکامی خواهش ما مبتلا نیست چو ماهی دانه ای در دام ها نیست

2 بچشم خاکپای دوست حیفست که کاغذ قدردان توتیا نیست

3 بدست ما نیفتد دامن عیش کف شانه سزاوار حنا نیست

4 دل آگاه می باید، وگرنه گدا یک لحظه بی نام خدا نیست

5 بزور گریه خون را آب کردم بریز اکنون که رنگیش از بها نیست

6 درین محنت سرای تنگ عرصه از آن ننشست نقش ما، که جائیست

7 خریدار گران جانی ما هست که آهن نیز بی آهن ربا نیست

8 سر کاهیده ام از بار سودا چو موی کاسه از زانو جدا نیست

9 شب آدینه گر مهتاب باشد کلیم از می گذشتن کار ما نیست

عکس نوشته
کامنت
comment