بسکه آفت ما ضعیفان را حصار از بیدل دهلوی غزل 540

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است

1 بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است چشم زخمی‌گر هجوم آرد دعای جوشن است

2 سینه چاکان می‌کنند از یکدگرکسب نشاط از نسیم صبح شمع خانهٔ‌گل روشن است

3 از حیا با چرب‌طبعان برنیاید هیچ‌کس آب در هرجاکه دیدم زیردست روغن است

4 پیشکاران عجوز دهر یک سر غالبند آن‌که ز مردان به مردی باج می‌ گیرد زن است

5 اینقدر اسباب اوهامی‌که برهم چیده‌ایم تا نفس بر خویش جنبیده است‌گرد دامن است

6 از نفس باید سراغ وحشت هستی‌گرفت شعله‌ها را دود پیشاهنگ ساز رفتن است

7 تا خیالش را زتاریکی نیفزاید ملال در شبستان سویدا شمع داغم روشن است

8 شیوهٔ بیگانگی زین بیش نتوان برد پیش با خود است آن‌جلوه‌را نازی‌که‌گویی‌با من است

9 کوشش تسلیم هم‌محمل به جایی می‌کشد شمع ما را پای جولان سربه ره افکندن است

10 آتش‌کارت نخواهد آنقدرگرمی فروخت ای توهّم خاک بر سرکز؟س بی‌دامن است

11 تا توانی ناله‌کن بیدل‌که درکیش جنون خامشی صبح قیامت در نفس پروردن است

عکس نوشته
کامنت
comment