- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مجلس ما دگر امروز به بستان ماند عیش خلوت به تماشای گلستان ماند
2 می حلالست کسی را که بود خانه بهشت خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند
3 خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی من بگویم به لب چشمه حیوان ماند
4 تا سر زلف پریشان تو محبوب منست روزگارم به سر زلف پریشان ماند
5 چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
6 هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد زینهار از دل سختش که به سندان ماند
7 نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند
8 تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک من چنان زار بگریم که به باران ماند
9 طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند
10 هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست حیوانیست که بالاش به انسان ماند