-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درد ما دوری درمان برنتابد بیش ازین پشت طاقت بار هجران بر نتابد بیش ازین
2 هیچ زلفی بار دلها برنگیرد بیش از آن هیچ جانی درد جانان بر نتابد بیش ازین
3 من که وصلش رانده ام در هجر تا کی داردم سلطنت ورزیده زندان برنتابد بیش ازین
4 هر که عمری رانده باشد کامی اندر دولتی محنت حال پریشان برنتابد بیش ازین
5 ما به بویی از نسیم زلف جانان مانده ایم هستی ما منّت جان برنتابد بیش ازین
6 من همی بارم سرشک و عقل می گوید مکن عالم از خاک است و طوفان برنتابد بیش ازین
7 دود هم روزی برآید از گریبان جلال کآتش اندر زیردامان بر نتابد بیش ازین