- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خبر ما که برد باز بدان لعبت مست کاندران حقه که سرّیکه نهفتیم شکست
2 که بمژگان سپرد غمزه و گهگاه بزلف سر سربسته ما بین که رود دست بدست
3 قاتلم زحمت یک تیرنگه بیش نداد ترک بیمار کمانکش نگر و قوت شست
4 ساقیا پر شده پیمانه ام از درد خمار باده گر صاف و اگر در دیده هرچه که هست
5 شربتی گر زلب لعل تو نوشم تا حشر مدعی باشم اگر شهد شناسم زکبست
6 دگر ای ترک کماندار مرنجان بازو که نمانده است بجان تیر ترا جای نشست
7 چشم او کشتن عشاق بفردا نگذاشت فکر فردا نکند مغبچه باده پرست
8 ناز چشم تو برم کز دل من جست نشان هر خدنگ مژه گر زجله ابروی تو جست