فرخی سیستانی

فرخی سیستانی

فرخی سیستانی
فرخی سیستانی

خداوند ما شاه کشور از فرخی سیستانی قصیده 128

قصیده 128 ام از 338 قصاید

خداوند ما شاه کشور ستان

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39

1 خداوند ما شاه کشور ستان که نامی بدوگشت زاولستان

2 سر شهریاران ایران زمین که ایران بدو گشت تازه جوان

3 یکی خانه کرده ست فرخاردیس که بفروزد از دیدن او روان

4 جهانی و چون خانه های بهشت زمینی و همسایه آسمان

5 ز خوبی چو کردار دانش پژوه ز خوشی چو گفتار شیرین زبان

6 همه زر کانی و سیم سپید ز سر تا ببن، وزمیان تا کران

7 نه صد یک از آن سیم در هیچ کوه نه ده یک از آن زر در هیچ کان

8 نبشته درو آفرینهای شاه ز گفتار این و ز گفتار آن

9 بسیجیده چون کار هر نیکخو پسندیده چون مهر هر مهربان

10 چه گویی سکندر چنین جای کرد چه گویی چنین داشت نوشیروان

11 به فرخ ترین روز بنشست شاه در ین خانه خرم دلستان

12 بدان تا درین خانه نو کند دل لشکر خویش را شادمان

13 سپه را بود میزبان و بود هزار آفرین بر چنین میزبان

14 یکی را بهایی بتن در کشد یکی را نوندی کشد زیر ران

15 بهایی، بر آن رنگهای شگفت نوندی، بر آن برستامی گران

16 کسی را که باشد پرستش فزون کنون کوه زرین کشد زیر ران

17 به یزدان که کس در پرستیدنش نکرده ست هرگز به مویی زیان

18 همه پادشاهان همی زو زنند بشاهی و آزادگی داستان

19 ز شاهان چنوکس نپرورد چرخ شنیدستم این من ز شهنامه خوان

20 ستوده بنام و ستوده بخوی ستوده به جان و ستوده به خوان

21 جهان را به شمشیر هندی گرفت به شمشیر باید گرفتن جهان

22 شهان دگر باز مانده بدو بدادند چون سکزیان سیستان

23 ندادند و بستد بجنگی که خاک زخون شد درآن جنگ چون ارغوان

24 به تیغ او چنان کرد و ایشان چنین چه گویی چنین به بود یا چنان

25 هم از کودکی بود خسرو منش خردمند و کوشنده و کاردان

26 به بد روز همداستانی نکرد که بازوش با زور بود و توان

27 بزرگی و نیکی نیابد هرگز کسی کو به بد بود همداستان

28 همه پادشاهان که بودند، زر به خاک اندرون داشتندی نهان

29 نبودی به روز وبه شب ماه و سال جز اندیشه بر گنجشان قهرمان

30 خداوند ما را ز کس بیم نیست مگر ز آفریننده پاک جان

31 بدین دل گرفتست گستاخ وار به زر و به سیم اندرون خان و مان

32 ز بس توده زر که در کاخ او بهر کنج گنجی بود شایگان

33 کسی که به جنگ آید آنجا زجنگ چنان باز گردد که سرگشته خان

34 هر آن دودمان کان نه زین کشورست برآید همی دود از آن دودمان

35 همی تا به هر جای در هر دلی گرامی و شیرین بود سوزیان

36 همی تا ز بهر فزونی بود همیشه تکاپوی بازارگان

37 به شادی زیاد و جز او کس مباد جهان را جهاندار تا جاودان

38 بداندیش او گشته در روز جنگ چو در کینه اردشیر اردوان

39 بماناد تا مانده باشد زمین بزرگی و شاهی درین خاندان

شعر قالب : قصیده سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر خداوند ما شاه کشور ستان

شاعر شعر خداوند ما شاه کشور ستان چه کسی است ؟

شاعر شعر خداوند ما شاه کشور ستان فرخی سیستانی می باشد.

شعر خداوند ما شاه کشور ستان در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر خداوند ما شاه کشور ستان چیست ؟

قالب شعر خداوند ما شاه کشور ستان قصیده است

سبک شعر خداوند ما شاه کشور ستان چیست ؟

سبک شعر خداوند ما شاه کشور ستان سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر خداوند ما شاه کشور ستان چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
فرخی سیستانی

خداوند ما شاه کشور از فرخی سیستانی قصیده 128

قصیده 128 ام از 338 قصاید
بنر