جان ما را از جلال الدین محمد مولوی غزل 2228

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

جان ما را هر نفس بستان نو

1 جان ما را هر نفس بستان نو گوش ما را هر نفس دستان نو

2 ماهیانیم اندر آن دریا که هست روز روزش گوهر و مرجان نو

3 تا فسون هیچ کس را نشنوی این جهان کهنه را برهان نو

4 عیش ما نقد است وآنگه نقد نو ذات ما کان است وآنگه کان نو

5 این شکر خور این شکر کز ذوق او می‌دهد اندر دهان دندان نو

6 جمله جان شو ار کسی پرسد تو را تو کیی گو هر زمانی جان نو

7 من زمین را لقمه‌ام لیکن زمین رویدش زین لقمه صد لقمان نو

8 زرد گشتی از خزان غمگین مشو در خزان بین تاب تابستان نو

عکس نوشته
کامنت
comment