- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای دل پر هوش ما با همه فرزانگی شد ز غم آن پری فاش به دیوانگی
2 ما چو خراباتییم گر ننشیند رواست پیش خراباتیان آن صنم خانگی
3 ای که به نخجیر ما ساختهای دام زلف دام چه حاجت؟ که کرد خال رخت دانگی
4 دل بر شمع رخت راه نمییافت هیچ چشم توپروانهایش داد به پروانگی
5 آینهٔ روی تو، تا که بدید آفتاب جز به مدارا نکرد زلف ترا شانگی
6 تا تو مرا ساختی با رخ خویش آشنا با دگرانم فزود وحشت و بیگانگی
7 اوحدی آن مرد نیست کز تو به کامی رسد گر چه بکار آوری غایت مردانگی