1 نهال وحشت ما خالی از ثمر نبود ز خود برآمدن ناله ناله بیاثر نبود
2 ز محو جلوه مجو لذت شناسایی که چشم آینه را بهرهٔ نظرنبود
3 حصار عالم بیچارگی دهان بلاست پناه ما دم تیغ است اگر سپر نبود
4 غبار هر دو جهان در سراغ ما خون کرد ز رنگ باخته در هیچ جا اثر نبود
5 ز سعی جسم مکش منت سبکروحی خوش است بار مسیحا به دوش خر نبود
6 سراغ منزل مقصد ز خاکساران پرس کسی چو جاده در این دشت راهبر نبود
7 ز بس که الفت مردم عذاب روحانیست فشار قبر چو آغوش یکدگر نبود
8 طلسم حیرت ما منظر تجلی اوست غرور حسن ز آیینه بیخبر نبود
9 به غیر ساز عدم هرچه هست رسواییست مباد سایهٔ شب بر سر سحر نبود
10 زبان چه عافیت اندوزد از سخن بیدل ز عرض نغمهٔ خود، ساز صرفهبر نبود