درماندگی خود بکه گوئیم از طبیب اصفهانی غزل 1

طبیب اصفهانی

آثار طبیب اصفهانی

طبیب اصفهانی

درماندگی خود بکه گوئیم خدا را

1 درماندگی خود بکه گوئیم خدا را سلطان ندهد گوش بفریاد گدا را

2 گویند که هر تیره شبی را سحری هست گویا سحری نیست شب تیره ما را

3 گل در قدمت باد صبا ریزد و ترسم کز برگ گل آسیب رسد آن کف پا را

4 از شرط وفا نیست چو آزردن عاشق زین بیش مکن خون بدلم شرط وفا را

5 با حسن تو حسن دگران را چه نمایش کی در بر خورشید بود جلوه سهارا

6 گفتی که چه شد حال طبیب از ستم ما عمریست که در هجر تو جان داد نگارا

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر