- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز
2 در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز
3 رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن ای عزیز من! تو قدر خود نمی دانی هنوز
4 گر به جانی می فروشی از وصالت یک نفس جان ما ارزانی ات بادا که ارزانی هنوز
5 من نه آنم کز تو برگردم به شمشیر جفا گر چه جانم سوختی آسایش جانی هنوز
6 دوش با من در سخن لعل تو گوهر می فشاند از دو چشم من نرفت آن گوهر افشانی هنوز
7 گرچه آوردم سر زلف پریشانت به دست نیستم یک لحظه خالی از پریشانی هنوز
8 سالها بر آستانت بندگی کردم، ولی از تکبّر بنده خویشم نمیخوانی هنوز
9 سرّ عشقت را جلال از خلق میدارد نهان همچنان پیدا نگشت آن داغ پنهانی هنوز