1 ملول شد دل ما در شب دراز فراق مگر طلوع کند آفتاب روز وصال
1 شب دراز که مانند زلف یار من است چو زلف یار به دست است، کار کار من است
2 ز روزگار همین یک دم است حاصل من که کارساز دلم یارِ سازگار من است
1 حسنی که هست روی تو را بینهایت است خوب است گل ولی نمک اینجا به غایت است
2 افسانههای خسرو و شیرین ز حد گذشت ما و حدیث روی تو کانها حکایت است
1 بدیدم چشم مستت رفتم از دست کوام آذر دلی بو کو نبی مست
2 دلم خود رفت و میدانم که روزی بمهرت هم بشی خوشیانم اژ دست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به