سر آزادهٔ ما منت افسر از ملک‌الشعرا بهار غزل 325

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

سر آزادهٔ ما منت افسر نکشد

1 سر آزادهٔ ما منت افسر نکشد تن وارستهٔ ما حسرت زیور نکشد

2 ما فقیران تهی‌دست ز خود بیخبریم جز سوی حق دل ما جانب دیگر نکشد

3 ما گداییم ولی قصر غنا منزل ماست هرکه شد همدم ما منت‌قیصرنکشد

4 خضر ماییم که خاک ره ما آب بقاست هرکه شد همره ما ناز سکندر نکشد

5 تاکه ما راست سر رشتهٔ تسلیم به‌دست بادپای فلک از رشتهٔ ما سر نکشد

6 پدر دهر چو در مهد صفا بیند طفل ناز او را کشد آن‌گونه که مادر نکشد

7 بشتابید سوی حق که نگردد منعم تا گدا رخت به درگاه توانگر نکشد

8 کی کند سیر گلستان صفا، ابراهیم تا ز تسلیم و رضا رخت در آذر نکشد

9 هر دلی را نبود تاب غم عشق «‌بهار» تا دلاور نبود بار دلاور نکشد

عکس نوشته
کامنت
comment