- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غبار ما به جز این پر شکستنیکه ندارد کجا رود به امید نشستنیکه ندارد
2 هزار قافله پا درگل است و میرود از خود به فرصت و نفس بار بستنیکه ندارد
3 چه زخمهاکه نچیدهست دل به فرقت یاران ز ناخن المی سینه خستنی که ندارد
4 سپند مجمر تصویرهمچو من بهکه نالد ز وحشتیکه فسردهست و جستنیکه ندارد
5 گذشته است جهانی ز اوج منتظر عنقا به بال دعوی از خویش رستنی که ندارد
6 اسیر حرص چهکوششکند به ناز رهایی بر این دکان هوس دل نبستنی که ندارد
7 به حیرتم چه فسون است دام حیرت بیدل تعلقی که نبودش، گسستنی که ندارد