یار ما را پیرهن از برگ گل از طغرل احراری غزل 212

طغرل احراری

طغرل احراری

طغرل احراری

یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف

1 یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف از حریر پرتو مه بر رخش دارد نظیف

2 غنچه‌اش هر دم برد از آتش یاقوت آب کی شود لعل بدخشان با لب لعلش حریف!

3 این چه نیرنگ است در بازار امکان از غمش هیچ کس خالی نباشد از وضیع و از شریف؟!

4 آنقدر نخل مرادم بار هجران داد بر برگ عمرم شد خزان چون برگ گل اندر خریف

5 گشتم از بار تعلق سروآسا ملتوی تا که دیدم با قدش گیسوی لبلابش لفیف

6 بس که کردم در غمش فریاد از شب تا سحر پیکرم چون بال زیر بار محنت شد ضعیف!

7 طغرل از بس کرده‌ام من وصف سر تا پای او مصرع برجسته‌ام با قامت او شد ردیف

عکس نوشته
کامنت
comment