- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف از حریر پرتو مه بر رخش دارد نظیف
2 غنچهاش هر دم برد از آتش یاقوت آب کی شود لعل بدخشان با لب لعلش حریف!
3 این چه نیرنگ است در بازار امکان از غمش هیچ کس خالی نباشد از وضیع و از شریف؟!
4 آنقدر نخل مرادم بار هجران داد بر برگ عمرم شد خزان چون برگ گل اندر خریف
5 گشتم از بار تعلق سروآسا ملتوی تا که دیدم با قدش گیسوی لبلابش لفیف
6 بس که کردم در غمش فریاد از شب تا سحر پیکرم چون بال زیر بار محنت شد ضعیف!
7 طغرل از بس کردهام من وصف سر تا پای او مصرع برجستهام با قامت او شد ردیف