1 بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد
2 ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد
3 ما ضعیفان آنقدرها زحمت یاران نهایم سایه باری دارد اما هرکس آسان میکشد
4 هیچکس در مزرع امکان قناعتپیشه نیست گر همه گندم بود خمیازهٔ نان میکشد
5 صلح و جنگ عرصهٔ غفلت تماشاکردنیست تیر در کیش است و خلق از سینه پیکان میکشد
6 دوری انس است استعداد لذتهای خلق طفل میبرد ز شیر آندمکه دندان میکشد
7 التفات رنگ امکان یکقلم آلودگیست مفت نقاشیکزین تصویر دامان میکشد
8 وحشت آهنگی ز فکر خویش بیرون آ، که شمع پا ز دامن تاکشد سر از گریبان میکشد
9 محو او را هر سر مو یک جهان بالیدن است گاه حیرت داغم از قدی که مژگان میکشد
10 میروم از خویش و جز حیرت دلیلجهد نیست وحشتم در خانه ی آیینه میدان می کشد
11 جسمگرشد خاک بیدل رفع اوهام دوییست شخص از آیینهگمکردن چه نقصان میکشد
دیدگاهها **