-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی و اندر سماع ما را از نای و دف خبر نی
2 ما خود فنای عشقش ما خاک پای عشقش عشقیم توی بر تو عشقیم کل دگر نی
3 خود را چو درنوردیم ما جمله عشق گردیم سرمه چو سوده گردد جز مایه نظر نی
4 هر جسم کو عرض شد جان و دل غرض شد بگداز کز مرضها ز افسردگی بتر نی
5 از حرص آن گدازش وز عشق آن نوازش باری جگر درونم خون شد مرا جگر نی
6 صدپاره شد دل من و آواره شد دل من امروز اگر بجویی در من ز دل اثر نی
7 در قرص مه نگه کن هر روز میگدازد تا در محاق گویی کاندر فلک قمر نی
8 لاغرتری آن مه از قرب شمس باشد در بعد زفت باشد لیکن چنان هنر نی
9 شاها ز بهر جانها زهره فرست مطرب کفو سماع جانها این نای و دف تر نی
10 نی نی که زهره چه بود چون شمس عاجز آمد درخورد این حراره در هیچ چنگ و خور نی