- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گرنه تو ای زود سیر تشنهٔ خون منی با من دیرینه دوست چند کنی دشمنی
2 هست یقینم که من مهر تو را نگسلم نیست در ستم که تو عهد مرا نشکنی
3 در طلب خون من قاعدهها مینهی در ره امید من قافلهها میزنی
4 بر پی دو نان شوی از سر دون همتی باز مرا ذم کنی از سر تر دامنی
5 دست به شاخ جفا از پی آن بردهای تا رگ عمر مرا بیخ ز بن برکنی
6 گرنه مستمند دشمن خاقانیم بهر چه گفتنم که تو دوست عزیز منی