- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بغیر دوست نداند کسی که من چه کسم از آنکه من شکرستان دوست را مگسم
2 سحرگهی که من از شوق او برآرم آه چو شب سیاه کند روی صبح را نفسم
3 بدوست کردم پیغام کای یگانه بحسن ز نعمت دو جهان جز تو نیست ملتمسم
4 جواب داد که مسکین من آب حیوانم وگر چنانکه سکندر شوی بتو نرسم
5 از آن زمان که مرا بر در تو آب نماند چو خاک از سر ره برنداشت هیچ کسم
6 بروز بر سر کوی تو از سگم بیم است بشب روم که ز سگ باک نیست ار عسسم
7 بدامنت نرسد دست چون ز درویشی بآستین خود ای دوست نیست دست رسم
8 بگیر جیب من و پیش کش مرا مگذار بدان رفیق که دامن همی کشد ز پسم
9 بصدق کردم دعوی که سیف فرغانی غلام تست و مؤکد همی کنم بقسم