دگر ز ساده دلیهای از اقبال لاهوری زبور عجم 67

اقبال لاهوری

آثار اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت

1 دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت نشسته بر سر بالین من ز درمان گفت

2 زبان اگرچه دلیر است و مدعا شیرین سخن ز عشق چه گویم جز اینکه نتوان گفت

3 خوشا کسی که فرو رفت در ضمیر وجود سخن مثال گهر بر کشید و آسان گفت

4 خراب لذت آنم که چون شناخت مرا عتاب زیر لبی کرد و خانه ویران گفت

5 غمین مشو که جهان راز خود برون ندهد که آنچه گل نتوانست مرغ نالان گفت

6 پیام شوق که من بی حجاب می گویم به لاله قطره شبنم رسید و پنهان گفت

7 اگر سخن همه شوریده گفته ام چه عجب که هر که گفت ز گیسوی او پریشان گفت

عکس نوشته
کامنت
comment