- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا بپوش آن روی زیبا در نقاب یا دگر بیرون مرو چون آفتاب
2 بند کن زلف جهان آشوب را گر نمیخواهی جهانی را خراب
3 رنج من زان چشم خوابآلود تست چون کنم، کندر نمیآید ز خواب؟
4 زلف را وقتی اگر تابی دهی آن تو دانی، روی را از من متاب
5 من که خود میمیرم از هجران تو بر هلاک من چه میجویی شتاب؟
6 تا نرفتی در نیامد تیره شب تا نیایی بر نیاید آفتاب
7 حال هجران تو من دانم، که من سینهای دارم پر از آتش کباب
8 عاشقم، روزی بر آویزم بتو تشنهام، خود را در اندازم به آب
9 اوحدی کامروز هجران تو دید ایزدش فردا نفرماید عذاب