-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا ساقی اسقنی براح عجل فقد استضا صباحی
2 واستنور جملة النواحی یا معتمدی و یا شفایی
3 یا ساقیتی و نور عینی یا راحة مهجتی وزینی
4 یا بدر اما تقل من این؟ یا معتمدی و یا شفایی
5 چون از رخ او نظر ربودی هر لحظه که با خودی جهودی
6 بیآتش عشق دانک دودی یا معتمدی و یا شفایی
7 قد جء قلندر مباحی یا ساقی اقبلی براح
8 وأسقیه کذا الیالصباح یا معتمدی و یا شفایی
9 زان روی که جان و جان فزایی از یک نظری تو دلربایی
10 حقست ترا که بیوفایی یا معتمدی و یا شفایی
11 سر دست بر آن قرار بودن با فصل خزان بهار بودن
12 با یار رمیده یار بودن یا معتمدی و یا شفایی
13 زان رو که ز هر خسیم خسته اسرار تو ای مه خجسته
14 گوییم ولیک بسته بسته یا معتمدی و یا شفایی
15 در عشق درآمدی بچستی وانگاه تو لوح ما بشستی
16 بستیم و تو بسته را شکستی یا معتمدی و یا شفایی
17 زین آتش در هزار داغیم وز داغ چو صد هزار باغیم
18 وز ذوق تو چشم وهم چراغیم یا معتمدی و یا شفایی
19 گویند که: « در جفاست، اسرار » باور کردم ز عشق آن یار
20 نی نی، نه حد جفاست این کار یا معتمدی و یا شفایی
21 ای دل تو به عشق چند جوشی؟! تا کی تو ز عاشقی خروشی؟!
22 در عشق خوش است هم خموشی یا معتمدی و یا شفایی
23 ای نقش خیال شهرهٔاری از دیدهٔ ما مرو تو، باری
24 ای از رخ دوست یادگاری یا معتمدی و یا شفایی
25 ای باغ بمانده از بهاری گل رفت و بمانده سبزهزاری
26 میکن تو به صبر، دار داری یا معتمدی و یا شفایی
27 من بند تو یار میگزینم لیک از تبریز شمس دینم
28 در آتش عاشقی چنینم یا معتمدی و یا شفایی