یا از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 3189

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

یا ساقی اسقنی براح

1 یا ساقی اسقنی براح عجل فقد استضا صباحی

2 واستنور جملة النواحی یا معتمدی و یا شفایی

3 یا ساقیتی و نور عینی یا راحة مهجتی وزینی

4 یا بدر اما تقل من این؟ یا معتمدی و یا شفایی

5 چون از رخ او نظر ربودی هر لحظه که با خودی جهودی

6 بی‌آتش عشق دانک دودی یا معتمدی و یا شفایی

7 قد جء قلندر مباحی یا ساقی اقبلی براح

8 وأسقیه کذا الی‌الصباح یا معتمدی و یا شفایی

9 زان روی که جان و جان فزایی از یک نظری تو دلربایی

10 حقست ترا که بی‌وفایی یا معتمدی و یا شفایی

11 سر دست بر آن قرار بودن با فصل خزان بهار بودن

12 با یار رمیده یار بودن یا معتمدی و یا شفایی

13 زان رو که ز هر خسیم خسته اسرار تو ای مه خجسته

14 گوییم ولیک بسته بسته یا معتمدی و یا شفایی

15 در عشق درآمدی بچستی وانگاه تو لوح ما بشستی

16 بستیم و تو بسته را شکستی یا معتمدی و یا شفایی

17 زین آتش در هزار داغیم وز داغ چو صد هزار باغیم

18 وز ذوق تو چشم وهم چراغیم یا معتمدی و یا شفایی

19 گویند که: « در جفاست، اسرار » باور کردم ز عشق آن یار

20 نی نی، نه حد جفاست این کار یا معتمدی و یا شفایی

21 ای دل تو به عشق چند جوشی؟! تا کی تو ز عاشقی خروشی؟!

22 در عشق خوش است هم خموشی یا معتمدی و یا شفایی

23 ای نقش خیال شهرهٔاری از دیدهٔ ما مرو تو، باری

24 ای از رخ دوست یادگاری یا معتمدی و یا شفایی

25 ای باغ بمانده از بهاری گل رفت و بمانده سبزه‌زاری

26 می‌کن تو به صبر، دار داری یا معتمدی و یا شفایی

27 من بند تو یار می‌گزینم لیک از تبریز شمس دینم

28 در آتش عاشقی چنینم یا معتمدی و یا شفایی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر