1 یا به نزد خویشتن راهم بده یا مجال ناله و آهم بده
2 از دهانت چون نمییابم نشان بوسهای زان روی چون ماهم بده
3 تشنهٔ چاه زنخدان تو شد جان من، آبی از آن چاهم بده
4 غربت من در جهان از بهر تست قربت خاصان درگاهم بده
5 دوش میگفتی: ز من چیزی بخواه بوسهای زان لعل میخواهم، بده
6 هر چه از من خواستی یکسر تراست از تو من نیز آنچه میخواهم بده
7 یا خیال خود به خواب من فرست یا دلی بیدار و آگاهم بده
8 گنج وصلت هم درین ویرانهاست آن چنان گنجی ز ناگاهم بده
9 بر بساط آرزو چون اوحدی شاه میخواهم ز رخ، شاهم بده