1 بگشای چشم و ، ژرف نگه کن به شنبلید تابان به سان گوهر ، اندر میان خوید
2 بر سان عاشقی که ز شرم رخان خویش دیبای سبز را به رخ خویش بر کشید
1 لاله به غَنجار ، سرخ کرده همه روی از حسد خوید بر کشید سر از خوید
1 خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
2 مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
1 چنان مگوی ، ولیکن چنان نمای به خلق که مای از تو بترسد به سند و هند و یمان