1 باز آی جان من و جانان من داغ عشقت تازه شد بر جان من
2 عشق شورانگیز عالم سوز باز آتش اندازد بخان و مان من
3 غمزهٔ شوخ بلای مست تو شد دگر بر همزن سامان من
4 آن نگاه دلفریبت تازه کرد در دل من درد بیدرمان من
5 تیر مژگانت بلای دین و دل کرد صد جا رخنه در ایمان من
6 آتش عشق رخت بالا گرفت شعله زن شد در درون جان من
7 از می لعل لبت جامی بده آب زن بر آتش سوزان من
8 یا بسوز از من به جز نقش خودت وارهان این مرا از آن من
9 صد هزاران آفرین بر جان عشق کو نهاد این داغها بر جان من
10 باقی آن آفرین بر جان فیض گر نگوید این من یا آن من