اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای
اوحدی مراغه‌ای

دل باز در سودای او افتاد از اوحدی مراغه‌ای غزل 188

غزل 188 ام از 1326 غزلیات

دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد

1 دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد جوری که آن بت می‌کند بی‌اختیاری می‌برد

2 چندیست تا بر روی او آشفته گشته این چنین نه سر به جایی می‌کشد، نه ره به کاری می‌برد

3 من در بلای هجر او زانم بتر کز هر طرف گویند: می‌چیند گلی، یا رنج خاری می‌برد

4 با دل بسی گفتم، کزو بگسل، چو نشیند این سخن من نیز هم بگذاشتم تا: روزگاری می‌برد

5 ای مدعی، گر پای ما در بند بینی شکر کن تا تو نپنداری کسی زین جا شکاری می‌برد

6 عشق ار نمی‌سازد مرا معذور باید داشتن کز تشنگی پنداشتم: آن می‌خماری می‌برد

7 تا چند گویی:اوحدی یاری نمی‌خواهد ز کس یارش که باشد؟ چون جفا از دست یاری می‌برد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد

شاعر شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد چه کسی است ؟

شاعر شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد اوحدی مراغه‌ای می باشد.

شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد چیست ؟

قالب شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد غزل است

مضمون اصلی شعر دل باز در سودای او افتاد و باری می‌برد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر