- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عقیق از حسرت لعل تو خون است هلال از شرم ابرویت نگون است
2 به حالم رحم کن ای شوخ ظالم که از هجر تو احوالم زبون است!
3 چو من از یک نگه صد کشته داری می میخانه چشمت فسون است
4 دلم بردی و دلداری نکردی انیسم محنت و یارم جنون است!
5 به یاد حسرت میم دهانت قد عشاق از غم همچو نون است!
6 بیا ای جان که جان مستمندت به استقبال تو از تن برون است
7 الا ای شوخ بیپروای ظالم نمیپرسی که احوال تو چون است!
8 گل روی تو را تا دید طغرل دلش چون غنچه دائم غرق خون است