- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی روستایی سقط شد خرش علم کرد بر تاک بستان سرش
2 جهاندیده پیری بر او بر گذشت چنین گفت خندان به ناطور دشت
3 مپندار جان پدر کاین حمار کند دفع چشم بد از کشتزار
4 که این دفع چوب از سر و گوش خویش نمیکرد تا ناتوان مرد و ریش
5 چه داند طبیب از کسی رنج برد که بیچاره خواهد خود از رنج مرد؟