میرزاده عشقی

میرزاده عشقی

میرزاده عشقی
میرزاده عشقی

یکی را ز تن، جامه در دزدگاه از میرزاده عشقی مثنوی 12

مثنوی 12 ام از 117 مثنویات

یکی را ز تن، جامه در دزدگاه

1 یکی را ز تن، جامه در دزدگاه بکندند از کفش پا تا کلاه

2 پس آنگاه، آن روز تا شب دوید که تا بر دهی، نیمه شب در رسید

3 بشد در سرای خداوند ده که چیزی مرا ای خداوند ده

4 که تا پوشد اندام خود این غلام بد اندر دهانش هنوز این کلام:

5 که آن خواجه خدمتگزاران بخواست بگفتا کنون کاین غلامی ز ماست:

6 سحرگه به بازارش، اندر برید فروشید و نقدینه اش آورید!

7 چو آن بینوا، این سخن برشنفت؟ سر از جیب حیرت برون کرد و گفت:

8 بگفتم غلامی که تن پوشی ام نگفتم غلامم که بفروشی ام!

9 دلم بس ز کردار آن خواجه سوخت که ما را به نام غلامی فروخت!

10 نوشتم من این قصه را یادگار که تا یاد دارد، ورا روزگار

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه

شاعر شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه چه کسی است ؟

شاعر شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه میرزاده عشقی می باشد.

شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه چیست ؟

قالب شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه مثنوی است

مضمون اصلی شعر یکی را ز تن، جامه در دزدگاه چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, می‌نوشی است.
بنر