1 یکی گفتا بدان ماند که در خواب در اندازد کسی خود را به غرقاب
2 بسی کوشد که بیرون آورد رخت ندارد سودش از کوشیدن سخت
3 چو از خواب اندر آید تاب دیده هراسی باشد اندر خواب دیده
1 چو شیرین را ز قصر آورد شاپور ملک را یافت از میعادگه دور
2 فرود آوردش از گلگون رهوار به گلزار مهین بانو دگر بار
1 نخستین بار گفتش کز کجائی بگفت از دار ملک آشنائی
2 بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند بگفت انده خرند و جان فروشند
1 ملک عزم تماشا کرد روزی نظرگاهش چو شیرین دلفروزی
2 کسی را کان چنان دلخواه باشد همه جائی تماشاگاه باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به