1 یکی گفتا بدان ماند که در خواب در اندازد کسی خود را به غرقاب
2 بسی کوشد که بیرون آورد رخت ندارد سودش از کوشیدن سخت
3 چو از خواب اندر آید تاب دیده هراسی باشد اندر خواب دیده
1 چو روزی چند شاه آنجا طرب کرد به یاری خواستن لشگر طلب کرد
2 سپاهی داد قیصر بیشمارش به زر چون زر مهیا کرد کارش
1 خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای
2 دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید
1 کلید رای فتح آمد پدید است که رای آهنین زرینکلید است
2 ز صد شمشیرزن رای قوی به ز صد قالب کلاه خسروی به