- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از جمال تو کمال بشری بود غرض با شکست ملک و رشک پری بود غرض
2 زین لب لعل وزین گونه میگون کردن چشم خونین و سرشک جگری بود غرض
3 از دو گیسوی دراز تو و از خال سیاه ناله های شب و آه سحری بود غرض
4 قتل اسلام که شد بهر کله گوشه تو طرحی از طرف کلاه تتری بود غرض
5 آن همه صنع که در آینه اسکندر کرد عکس روی تو ز آیینه گری بود غرض
6 جلوه پرتو رخسار تو در پرده تست پس چه مقصود ازین پرده دری بود غرض
7 چون ندیدیم بدین دیده تر دانستیم کز بصر دیدن کوته بصری بود غرض
8 این به هوش آمدن و رفتن ما می گوید که خبر یافتن از بی خبری بود غرض
9 از ره آمده ناکام «نظیری » برگرد که ز آوردن ما جلوه گری بود غرض