یکی از لوازم صحبت آن است که خانه بپردازی یا با خانه خدای در سازی. ,
2 حکایت بر مزاج مستمع گوی اگر خواهی که دارد با تو میلی
3 هر آن عاقل که با مجنون نشیند نباید کردنش جز ذکر لیلی
1 من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
2 هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
1 هرگز این صورت کند صورتگری یا چنین شاهد بود در کشوری
2 سرورفتاری صنوبرقامتی ماه رخساری ملایک منظری
1 ای مایهٔ درمان نفسی ننشینی تا صورت حال دردمندان بینی
2 گر من به تو فرهاد صفت شیفتهام عیبم مکن ای جان که تو بس شیرینی
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم