یکی از ملوک با تنی چند از سعدی شیرازی گلستان 19

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند، تا شب در آمد خانهٔ دهقانی دیدند.

یکی از ملوک با تنی چند خاصان در شکارگاهی به زمستان از عمارت دور افتادند، تا شب در آمد خانهٔ دهقانی دیدند. ,

ملک گفت: شب آنجا رویم تا زحمت سرما نباشد. ,

یکی از وزرا گفت: لایق قدر پادشاه نیست به خانه دهقانی التجا کردن، هم اینجا خیمه زنیم و آتش کنیم. ,

دهقان را خبر شد. ما حضری ترتیب کرد و پیش آورد و زمین ببوسید و گفت: قدر بلند سلطان نازل نشدی ولیکن نخواستند که قدر دهقان بلند گردد. ,

سلطان را سخن گفتن او مطبوع آمد. شبانگاه به منزل او نقل کردند. بامدادانش خلعت و نعمت فرمود. شنیدندش که قدمی چند در رکاب سلطان همی‌رفت و می‌گفت: ,

6 ز قدر و شوکت سلطان نگشت چیزی کم از التفات به مهمانسرای دهقانی

7 کلاه گوشهٔ دهقان به آفتاب رسید که سایه بر سرش انداخت چون تو سلطانی

عکس نوشته
کامنت
comment